... آرشیو مطالب پست الکترونیک لينك rss عناوین مطالب وبلاگ تم دیزاینر
صفحه نخست
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 5 بازدید دیروز : 2 بازدید هفته : 41 بازدید ماه : 97 بازدید کل : 9276 تعداد مطالب : 120 تعداد نظرات : 0 تعداد آنلاین : 1
حقیقت را خریدارم به یک عهدی و پیمانی
تلمذ کرده ام با دیده پویا ، بدآن آیات .........
نمی جویم ره مستی ، در این خمخانه هستی
دو صد نفرین و صد افزون ، برآن منشور ایمانی .
رهایی را نمی یابم ، در این گردون آبی رنگ
بیا تا دیده بگشاییم و هم دل را ، به یک قانون کیهانی .
هزاران آیه تد لیس ، صد هاحیله و تثلیث
ز خلق آدم و حوای سرگردان و .....تا ملک سلیمانی .
به حکم عقل می گردم ، نه چون اسبان عصاری
نمی دانم چه حاصل می شود آخر، ازاین تحقیق میدانی .
حریمی بر نمی تابم ، برای درک راه از چا ه
نمی بینمدرآن تسلیم توحیدی، بجز حزن و پشیمانی .
دمادم ورد مناین است ، حق جوییم و حق پوییم
نه می پیچم به تن ، تن پوش احرام و نه شولای نریمانی
و من برخاستم
از ميان خاكستر آتشي در دل
بر جا مانده
از آذرخش
و تو در قلبم
هويدا شدي
وحس كردم
لطافت عشق را. و شعله ور شد
در جانم
مهرت
و من شايد
اول دلسوخته عالمم من
آدمم.
ما زاده
توهم يك
پست نابكار.
ما بنده
غرور همان
بي قواره ايم.
گاهي
به شوق ارم
احمقي تمام
ز خوف شرر
در شراره ايم.
يكدم
بنام خدا
كشته مي شويم
آني
بنام هبل
پاره پاره ايم.
عمري گذشت
راه فلاحي
عيان نشد
ما دربدر
پي يك
راه چاره ايم.
هميشه فكر ميكردم
خدا
من را نمي خواهد
و من.....
در نقطه مبدا َ
بر او
تحميل گرديدم.
امروز
نشسته ام
در سايهُ
ديواري گلي
كه متزلزل است
همچون خودم،
و فرو خواهد ريخت
حتي
به تلنگري ،
خواب ديدم
سحر پيش
در آن صبح ازل.
مردكي را
كه چنين،
مي پنداشت.
به زمين آمده
تا اشرف بر
عالم هستي باشد.
نميدانم چرا ؟
اما گرفته بغض
مجراي گلويم را
و ميخواهم بگويم
واپسين حرفم.
كه شايد ...
خود وصيتنامه اي باشد.
براي
اين تن ، تنها .
ديشب
در خواب ديدم
كه مهياي رفتنم.
مقصد ابديت بود.
اگر ابديتي باشد.
و من ......
نشسته بر سرير مرگ
نه هراسم بود.
و نه
شوقي براي رفتن.
اما
زمان ، زمان رفتن بود.
و اين را
به درستي ميدانستم.
من از يك راز آگاهم
و آن سري ست، دهشتناك.
نمي دانم كلامم
تا چه حد گوياست؟
نمي دانم چگونه
با شما بايد سخن گويم؟
نمي دانم شما
حرف دلم را خوب مي فهميد؟
من خدا را رسوا ميكنم
من گردانندگان دكان هاي خدا
فروشي را رسوا ميكنم.
من فرياد ميزنم. فريب هاي دين
فروشان را براي فرو ماندگان در خواب
من صور اصرافيل نيستم.
من زبان ناطق كفرم
من كافرم به رياي زاهدانه.
من كافرم به تجارت خدا
چه کسی گفت ؟
که من می ترسم .
از برون رفتن ایمان
از جان ؟
چه کسی دید ؟
خدا….
در همین نزدیکیست ؟
چه کسی ساخت ؟
جهنم را
داغ ؟
محرم رسیده و
ماتم آغاز شد
عزا دار
عزاداری ، عزادارانم
نه غلام اینم
نه سگ درگاه او.
بمب ها
اتم به اتم آماده پرتابند.
گرگ ها نفر به نفر ، .....
قربانیان خود را می درند.
طلا ، بی ارزش خواهد شد ....
آخرین روز .....
و قدرت ...... ،
پشم ..... ،
وململ انگلیسی ...... ،
کفن.
و خدایان در المپ
نقش دلقکها را بازی خواهند کرد.
برای مرور کامل اشعار به
به دفتر شعر مربوطه مراحعه نمایید
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.