... آرشیو مطالب پست الکترونیک لينك rss عناوین مطالب وبلاگ تم دیزاینر
صفحه نخست
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 23 بازدید دیروز : 9 بازدید هفته : 72 بازدید ماه : 106 بازدید کل : 8760 تعداد مطالب : 120 تعداد نظرات : 0 تعداد آنلاین : 1
دیری ست این دل بی جهت ، نا مهربانی می کند
غم می خورد ، کز می کند ، میل جوانی می کند.
فریاد مستی می کشد ، بی ترس و بیم از محتسب
بر جام ، آتش می زند. من را روانی می کند.
در آسمانها می پرد ، چون طا ئران تیز پر
گاهی به دریا می رود ، یک دم شبانی می کند.
اندی صبور می شود ، چون سنگ ، سخت و بی صدا
یا دائما" نق می زند ، بلبل زبانی می کند.
چون شمع روشن می شود . می سوزد از راز درون
گل را نوازش می دهد ، بس دل ستانی می کند.
گاهی به چنگ و رود و عود ، آنی نشسته در سجود
با پر به جوهر می زند ، نامه پرانی می کند .
عاشق شده گویی دلم ، این است شاید مشکلم
باید ببینم تا به کی ، دل سر گرانی می کند؟
قلبت را ربوده ام ازآن مجری که میدانی. و در میان دو دیده نشانده ام آن را. تا رشک ماهتاب باشد دو دیده من. و در کوچه میدوم به شوق برای رسیدن به لحظه ای کان در دانه ها چشم تو روشن کند دلم. آه... من زنده می شوم دمادم به شوق تو. ای همنفس بخوان مرا. تا با یکدگر من و تو ما شویم و بس. من و تو عشق را با هم مزمزه خواهیم کرد در سکوت صبح.
من شنیدم ز درخت که به جان شوق دویدن دارد. از شما می پرسم. باورش می دارید؟
من و او ساخته ایم . قایقی رویایی ، که به همراهی باد میدود تا به افق در دریا.
من و او حس مشابه داریم وقت افتادن ماهی در تور گاه روییدن گندم در خاک
من او می فهمیم که چرا بال قناری زرد است و چرا برف سفید.
من و او هم نفسِ باد بهاری هستیم روز آرامش گل وقت میلاد تگرگ
او همیشه سبزاست من درختم گاهی.
بهار را
برای تو
سروده است .
که با بهار
زاده شی
برای آنکه
نور را ،
ترانه را
تولدی
دوباره شی
بهار را ،
از آن جهت
سرود ه تا
شکوفه را ببینی و
به عشق او جوانه شی
هزار رنگ و
دلفریب
رقم زده که
شعر ،عاشقانه شی
دلم ربود
و قرارم
گرفت
و رفت.
آن دلربا
که راحت
جانم گرفت
وآن نازنین
که مکنا
به یشم بود
با یک نگاه
روح و
روانم
افسون شدم
به سحر
نگاهش دمی
با غمزه ای،
معنی نامم
گرفت و رفت
تمام مهر تو را ،
بی بهانه می خواهم
کلام عشق تو را
با ترانه میخواهم
بیاو گوشه چشمی،
به شکر این همه حسن
نگاه پاک تورا
عاشقانه میخواهم
اسیرنرگس چشمت ،
منم من بیدل
غلام و بنده راهت ،
فسانه می خواهم
شکسته زورق قلبم ،
بدست موج بلا
وزان کرانه امنت ،
اعانه میخواهم
رهین منت آنکس ،
که بود اهل نظر
تو را بسان فلک ،
بی کرانه می خواهم
غریق ورطه عشقم ،
بریده از بودن
برای دادن جان ،
یک نشانه میخواهم
از غم هجران یار
سخت حیرانم
دلم گرفته عزیزان ،
می ام حواله کنید .
مرا به طعنه مگیرید،
چوشمع سوزانم
غمم شده لبریز ،
اشگ را اشاره کنید.
مگو تو پیر طریقت ،
رفته ایمانم
سپید گشته رخم ،
رنگ را اعانه کنید .
کنون به فر عشق ،
در دیوانم
گذشت دوره صنعان ،
مرا ترانه کنید.
در دل این شام تار
بیقرار ، بیقرار
در بسیط حس عشق
بی گریز و بی فرار
دوست دارم
بی بهانه ،
با تو باشم
با تو باشم تا بمیرم.
رقص گیسوی ، تو ، باد
بر سر انگشتم فتاد
در میان بگرفتمت
شور در جانم نهاد
زود گفتم
جان شیرین،
با تو باشم تا بمیرم
دل زدم بر آتش و شور
غصه از جان ودلت دور
پس دمی آرام گشتم
در کنارت، مست ومخمور
عهد بستم
با خدایت ،
باتو باشم ، تا بمیرم
سر به زانویم نهادی
چشم در چشمم گشادی
خیره شوری از دو دیده
در همه جانم فتادی
گفتمت :
تا آن که هستم،
باتو باشم
همچو مادر زاده ، عریان
سر به بالین ، چشم گریان
بی صدا در من خزیدی
داغ چون ،خورشید سوزان
خوب فهمیدم
که باید ،
باتو باشم تا بمیرم.
در آسمان شب وقتی
نگاه می کنم از منظر نگاه .
می بینمت ،
که تماشا نشسته ای مرا .
می پیچید این صدا
که چرا ؟
هان ،
بگو چرا ؟
من باور تورا
هزار بار به کاغذ نوشته ام.
اما هنوز
باور نکرده ام تورا.
می پرسم از ،صفا
هان،
گفتی ستاره ای،
سمری داری از خودت .
من در صدای تو
نه شنیدم صدای پا .
پاسخ بده مرا
از من مرنج ،
رنج مرا هم علاج کن .
از خود بگو به من
به من تازه آشنا .
ازمن مپرس چرا
برای مرور کامل اشعار به
به دفتر شعر مربوطه مراحعه نمایید
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.