... آرشیو مطالب پست الکترونیک لينك rss عناوین مطالب وبلاگ تم دیزاینر
صفحه نخست
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 22 بازدید دیروز : 9 بازدید هفته : 71 بازدید ماه : 105 بازدید کل : 8759 تعداد مطالب : 120 تعداد نظرات : 0 تعداد آنلاین : 1
خدا رحمت کند سیمین ما کو؟
قدیمی یاور و محبوب ما کو؟
جلالش میزبان ، مهمان ما کو
عروجش را نگر ، ازبین ما رفت
**********************
به عمرش جز نکویی ها نپویید.
از او جز رحمت و خوبی نجویید
ز دستش شاخه هرزی نرویید
عروجش را نگر از بین ما رفت
***********************
کتابش سووشون ، شه کار او بود
که بی شک برترین آثار او بود
الهی نعمت از ، دادار او بود
بشنو از من حکایتی شیرین
وز سخن های کهنه و دیرین
نیست از مهر و زان مه سیمین
قصه فیل و آن شب تاریک
*******************
سخن از افتراق بی پایه است
قِلت نور و کِثرت سایه است
ماجرایی ، که نغز و پر مایه است
********************
پای فیل است و آن شب بی نور
گو چرا خواند آن ستونش ، کور
تو بخوان بهر این سر پر شور
دید محدود و حس خود خواهی
می کِشد گر تو را به گمراهی
پس بخوان بهر درک و آگاهی
بشنو ازعشق و از پریشانی
شور و حال و ز نور ایمانی
حال ما را ، تو نیک میدانی
منم و لا اله الا او
*************
چون نه در بند فرقه و دینم
کل عالم ، مسخرش بینم
رام دامش که دانه برچینم
هر که دارد برای خود یاری
کی بود ، با کسی ، مراکاری
اوست تنها به قلب من جاری
صنمی بر جمال می نازد
عاشقش برکمال می نازد
منعمی کو به مال می نازد
می خورم وز شراب دردانه
می زنم جان و دلبه خمخانه
گو کجایند جان و جانانه
چون دمی پیش اهل راز شدم
بس زدم زخمه همچو ساز شدم
او شدم تا که سر فراز شدم
گفته بودی، که لولی و مستم
ساغر و باده بر سر و دستم
تا که زنار در رهت بستم
به گمانم که عاشقت هستم.
روی ماهت ،چو ماه عالمتاب
تو بگو، من چگونه آرم تاب
آن دو چشمت ربوده از من خواب
گشته سهمم همه پریشانی
سخن ات ، آیه های ایمانی
چه بگویم ، زآنچه می دانی
دی شنیدم که رهروی بی جفت
جان و دل را به این سخن می سفت
گویی از ، عمق جان من ، می گفت
ای که سیمین بری و تن نازی
با دلم این چنین مکن بازی
فاش می گویمت کنون رازی
الغرض ، بی بهانه میگویم
چهره با اشگ دیده می شویم
راز این حال زار می جویم
آن کهنه پزشک ، گفته روشن
خواهی چو شوی سلیم و ایمن
هرگز نخوری، برنج وروغن
چون چربی و قند و اوره بالاست
*************************
گفته است بکن ز گوشت پرهیز
حتی ، اگر است ، خرد و ناچیز
این است ترا ز بنده تجویز
از دنبه مخور ، بلای جون است
دشمن به تن و به جوی خون است
دان خوردن آن ، عین جنون است
هان ، گوش به من همین قدرکن
از کله و پاچه ، بس حذر کن
اندیشۀ خوردنش ، بدر کن
تو قند و شکر مجو که زهر است
قتاله نرین ، فسون دهر است
هرکس بخورد به خویش قهر است
************************
هی ، غره نشو چو کنت و لُردی
گر خامه و شیر و ماست، بُردی
ور چرب بود. بدان که مُردی
**************************
این نسخه ما بلا عوض شد
بین جان وتنت ، پر از مرض شد
القصه رژیم تو ، عوض شد
زاویه
فرق نگاه من تو
موقع فهمیدن
و تفاهم یعنی
کاهش دامنه زاویه ها
با لبخند
عشق یک
حادثه کوتاه است
ازتلاقی نگاه
نفرت اما شاید
حاصل درک غلط
برای مرور کامل اشعار به
به دفتر شعر مربوطه مراحعه نمایید
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.