... آرشیو مطالب پست الکترونیک لينك rss عناوین مطالب وبلاگ تم دیزاینر
صفحه نخست
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 20 بازدید دیروز : 2 بازدید هفته : 69 بازدید ماه : 22 بازدید کل : 8676 تعداد مطالب : 120 تعداد نظرات : 0 تعداد آنلاین : 1
بیا فخار دست از کوزه بردار
برو شعری بگو از حال سردار
ز من بشنو قبای سبز تا کن
خودت را در جناح راست جا کن
نه ازهر کوزه ای آبی تراود
از این کوزه تو راآبی نشاید
بیا دوری کنیم ازخار و خاشاک
کمی ماهم شویم بی رحم وناپاک
نشینیم گله ای درپشت خاور
تقلب ها کنیم در کار داور
برو ساندیس بخور باکیک موزی
برایت می خرند حلوای جوزی
شوی دربند آن یار قدیمی
شبیه نادی وً روح الامینی
و گرنه کار تو آخر چنین است
که اینگونه تو را مقصد اوین است.
با منش طفل درون ، اینگونه بازی می کند
می سراید شعر طنز و ، بیت سازی می کند
گاه عارف میشود ، با عارفان ور می رود
گه سراید شعرنو ،از قافیه درمی رود
یک دمی جاهل شود ، تمرین لاتی می کند
یا سیاسی می شود ، یکباره قاطی میکند
می رود گاهی فضا ، با رهروان دوستی
می کَند. در شغل دباغی ، ز یاران پوستی
الغرض این طفل ، بازی خورده ظالم بلا
می شود هردم به نوعی ، در مسیری مبتلا
گشته غوغا میان کی ، با کی
ماه شب تاب و کرمک ، خاکی؟
آنکه جانش ز تیرگی، آجین
بوده از آن منیر شب ، شاکی
که چرا بی اجازه می تابی
بر شب تیره ام ، به چالاکی
نور تو می کند ، مرا رسوا
هرچه زشتی و آنچه نا پاکی
چشم من تیره از سیاهی ها
جان تو روشن است و افلاکی
کار من طعمگی به دریا شد
کار تو صیدِ عشق و سماکی
می برم رنج وغصه مینوشم
می رسم عاقبت من به هتاکی
الغرض عقده ها گشودندم
در مقام راوی و حاکی
ساعت را می سازیم. به دستان خویش و به شماره می نشنیم تیک تاک هایش را.
بر جانمان فرو میریزند هراس عبور لحظه ها را و کوکشان می کنیم باز هر دم.
برای شکنجه ی دوباره.
چرا ؟ در چشمان
هیچ حیوانی ترس از عبور زمان نیست.
چرا اسب نجیب است. روباه مکار. بز دانا. چرا از دیو می ترسیم در سایه های شب.
چرا انگشت
به چشم می کنیم و می گوییم ……
آخ………….. آخ
ساعت را بشکن
هراست خواهد ریخت.
برای مرور کامل اشعار به
به دفتر شعر مربوطه مراحعه نمایید
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.